زنده یاد رسول ملاقلی پور همانطور که فیلم های خوب و معرکه زیاد دارد، فیلم های متوسط و ضعیف هم در کارنامه اش دیده می شود. «مجنون»، «پناهنده» و «سفر به چزابه» فیلم های تحسین برانگیز ملاقلی پور هستند. «هیوا» و «مزرعه پدری» با اینکه به لحاظ کارگردانی جای هیچ حرف و حدیثی باقی نگذاشته اند، اما از جهت ساختار روایی از منطق قابل قبولی پیروی نمی کنند. بخصوص «مزرعه پدری» که ساز جداگانه ای می زند. در «قارچ سمی» و «میم مثل مادر» هم خشونتی جاری است که به مثابه مانعی بشدت سرسخت و پرغبار عمل می کند که باعث می شود تا نتوان به عمق حرف ها و ظرافت بیان آنها دسترسی پیدا کرد. در «میم مثل مادر» با با فیلمی ملودرام طرف هستیم، اما باز هم خشونتی که در تدوین، نوع فضاسازی و حتی روایت داستان و فیلمنامه موج می زند، آزاردهنده است. «کمکم کن» هم بدترین فیلم زنده یاد ملاقلی پور است. فیلمی که شاید در امتداد نگاه خشونت باری بود که از «مجنون» آغاز و در «قارچ سمی» و «میم مثل مادر» پخته تر و در «کمکم کن»، ناشیانه و افسارگسیخته نمایان شد.
«مجنون» اولین فیلم اجتماعی ملاقلی پور، یکی از تلخ ترین فیلم های اجتماعی سینمای بعد از انقلاب است. فیلمی که به هیچ وجه رنگ و بویی از جبهه و جنگ ندارد. «پناهنده» که پس از شکست همه جانبه «خسوف» (دومین فیلم اجتماعی ملاقلی پور) ساخته شد، پیوندی موفقیت آمیز بود از سینمای اجتماعی و حضور آدمهای جنگ در اجتماع پس از جنگ. در «پناهنده» برای اولین بار ملاقلی پور نشان داد که یک کارگردان همه فن حریف است. از «پناهنده» می شد حدس زد که اگر ملاقلی پور بار دیگر به سینمای جنگ بازگردد، فیلمی در حد و اندازه های استاندارد جهانی خواهد است. این حدس درست از آب درآمد و نتیجه آن که سیر صعودی هم داشت، اینچنین شد: «نجات یافتگان»، «سفر به چزابه»، «هیوا» و «مزرعه پدری». در «مزرعه پدری» ملاقلی پور یک کارگردان درجه یک است.
«سفر به چزابه» شعر عاشقانه ای بود از شکست خوردگان جنگ. ساختار و حضور نامتعارف زمان حال در گذشته و بالعکس شاید برای اولین بار و به طرز حیرت آوری همزمان با تجربه ابراهیم حاتمی کیا با همین شکل روایت و ساختار در «برج مینو» (البته حاتمی کیا ساختار غیرروایی و پیچیده ترش را در «خاکستر سبز» به شکل تحسین برانگیزی تجربه کرده بود) در زمینه فیلمهای موسوم به دفاع مقدس بود که در سینمای ایران اجرا می شد.
اما …
«نسل سوخته» به اعتقاد نگارنده، بهترین فیلم زنده یاد رسول ملاقلی پور است. فیلمی در سه اپیزود که بشکلی اعجاب آور گذشته، حال و آینده نسلی را که با ظهور انقلاب اسلامی ایران به دنیا آمد، روایت می کند. نسلی که از ازدواج ستاره با امیربهادر در آن شرایط پا به اجتماع نابسامان می گذارد و در گذر از نوزادی تا جوانی شرایط هولناکی را که برای مادرش به وجود می آید، به چشم می بیند (جنگ و هشت سال دفاع مقدس) و حالا که چشم باز کرده و خود را می شناسد، گرفتار شرایط موجود می شود. کافی است به مکانی که در اپیزود سوم، کلانتری در آن واقع شده است نگاهی بیندازیم. این مکان، همان خانه شازده نیست؟
برای «نسل سوخته» می توان ساعت ها نوشت و نوشت …
خیلی ها سعی کردند که «نسل سوخته» را ندیده فرض کنند و ساکت بنشینند. اما زنده یاد رسول ملاقلی پور، همه حرفهایش را در یکی از بهترین فیلمنامه های تاریخ سینمای ایران به بهترین شکل ممکن به رشته تحریر درآورد و در یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما به تصویر کشید. یادش گرامی و روحش شاد.